روایت جانباز "فصیحیرامندی" از رمضان در اسارت| تنها فرصت دیدن ستارهها برای اسرا در ماه رمضان بود
يکشنبه, ۰۵ ارديبهشت ۱۴۰۰ ساعت ۱۰:۵۸
نوید شاهد - «در سحری ماه مبارک رمضان، اسرا برای گرفتن غذا از آشپزخانه، ظرف غذا را به دست میگرفتند و از آسایشگاه بیرون میرفتند و طی مسیر از آسایشگاه تا آشپزخانه و بالعکس مدام سرهایشان به سمت آسمان بود، انگار که گمشدهای دارند و به دنبال آن هستند، تا بتوانند آسمان و ستارههای زیبای آن را ببینند. از آنجایی که آزادی اسرا در شب فقط ماه مبارک رمضان بود، همین برای آنها لذتبخش و هیجانانگیز بود ...» آنچه میخوانید روایت جانباز ۵۵ درصد و آزاده "فرجالله فصیحیرامندی" از سختیهای ماه رمضان در اسارت است که تقدیم حضورتان میشود.
به گزارش نوید شاهد استان قزوین: ماه رمضان با تمام خیر و برکتش فرا رسیده، اما شاید گرمی هوا و روزهای طولانی آن از یک طرف و شیوع ویروس کرونا و ضرورت رعایت نکات بهداشتی مانند ماسک زدن، ماه رمضان امسال را سختتر از سالهای قبل کرده باشد، اما سالها پیش در این سرزمین جوانانی بودند که برای دفاع از دین و مملکت به مناطق عملیاتی اعزام و در اوج گرمی هوا و آتش گلوله دشمن و کمی غذا و روزهای سخت اسارت به روزهداری و عبادت خدا مشغول شدند و فقط رضای الهی را در نظر داشتند.
فرجالله فصیحیرامندی از رزمندگان دوران دفاع مقدس است که نخستین بار بهار سال ۱۳۵۹ با عنوان رزمنده به جبههها اعزام میشود، در عملیاتهای مختلفی از جمله آزادسازی میمک، فتحالمبین، محرم، والفجر مقدماتی، والفجر ۳ و ۴ و خیبر حضور پیدا میکند.
وی در عملیات بزرگ خیبر با عنوان فرمانده گردان محمد رسولالله (ص) که در آن برهه از جنگ اهمیت به سزایی داشت، دچار مجروحیت نسبتا شدیدی میشود و در جزیره مجنون جنوبی به اسارت دشمن در میآید.
به بهانه ماه مبارک رمضان به سراغ جانباز ۵۵ درصد و آزاده فرجالله فصیحیرامندی که با ۲۸ ماه در جبهه، حضور در عملیاتهای مختلفی مانند والفجر، محرم و خیبر و ۸۷ ماه و ۶ روز اسارت در اردوگاههای مختلف دشمن، خاطرات تلخ و شیرین بسیاری در ذهن دارد، رفتیم تا از این ماه مبارک در اردوگاههای رژیم بعث بگوید.
وی در گفتوگو با خبرنگار نوید شاهد استان قزوین با اشاره به روزهای سخت اسارت میگوید: از جمله روزهای فراموش نشدنی آن دوران، ایام ماه مبارک رمضان بود که اسرا با وجود اینکه ضیف و ناتوان بودند، ولی در گرفتن روزه و انجام اعمال عبادی این ماه مصمم بودند و در هر شرایطی آن را ادا میکردند.
فصیحیرامندی بیان میکند: اولین سالی که به همراه دیگر همرزمانم، اسیر شده بودیم، کمپ ۲ – اردوگاه موصل، آزادگان خیبر بود. دو روز مانده به رمضان بود که نیروهای عراقی همه ما را زیر سایبان در محوطه جمع کردند، افسر عراقی به اسرا گفت؛ ماه رمضان در پیش است و ما میدانیم که شما هم مثل ما مسلمان هستید و بعضی از شما میخواهید روزه بگیرید، امروز شما را جمع کردیم تا با آمارگیری افراد روزهدار، تصمیم بگیریم که باید برای شما سحری یا ناهار درست کنیم، لذا اسرایی که میخواهند در ماه رمضان روزه بگیرند برخیزند و به آن طرف بروند تا بدانیم تعداد اسرای روزهدار چند نفر هستند.
وی ادامه میدهد: همین که افسر عراقی این سوال را از آزادهها کرد همه آنها به یک باره بلند شدند و قصد رفتن به آن طرف را داشتند که با دیدن این صحنه افسر عراقی گفت؛ بنشینید بنشینید. دوباره به اسرا گفت؛ نترسید هر کس میخواهد روزه نگیرد ما با آنها کاری نداریم فقط میخواهیم آمار روزهداران را داشته باشیم که چند نفر روزه میگیرند تا ما برای آنها سحری یا ناهار درست کنیم و هیچ کس نترسد و اگر میخواهد روزهاش را بخورد، بخورد.
این جانباز بزرگوار اضافه میکند: دوباره افسر عراقی از اسرا پرسید هر اسیری که میخواهد روزه بگیرد بلند شود و برود آن طرف بنشیند. باز هم دوباره همه بچهها بلند شدند. افسر عراقی دوباره به اسرا گفت؛ بنشینید بنشینید هر کس که نمیخواهد روزه بگیرد بلند شود و برود آن طرف بنشیند که از بین یک هزار و ۵۰۰ اسیر در ۱۵ آسایشگاه، حدود ۶۰ نفر که از این آمار نزدیک به ۴۵ نفر از آنها مجروح و مابقی پیرمرد بودند و توان روزه گرفتن نداشتند به زحمت بلند شدند و به عنوان اینکه نمیتوانند روزه بگیرند رفتند آن طرف نشستند.
وی ادامه میدهد: همین که افسر عراقی این سوال را از آزادهها کرد همه آنها به یک باره بلند شدند و قصد رفتن به آن طرف را داشتند که با دیدن این صحنه افسر عراقی گفت؛ بنشینید بنشینید. دوباره به اسرا گفت؛ نترسید هر کس میخواهد روزه نگیرد ما با آنها کاری نداریم فقط میخواهیم آمار روزهداران را داشته باشیم که چند نفر روزه میگیرند تا ما برای آنها سحری یا ناهار درست کنیم و هیچ کس نترسد و اگر میخواهد روزهاش را بخورد، بخورد.
این جانباز بزرگوار اضافه میکند: دوباره افسر عراقی از اسرا پرسید هر اسیری که میخواهد روزه بگیرد بلند شود و برود آن طرف بنشیند. باز هم دوباره همه بچهها بلند شدند. افسر عراقی دوباره به اسرا گفت؛ بنشینید بنشینید هر کس که نمیخواهد روزه بگیرد بلند شود و برود آن طرف بنشیند که از بین یک هزار و ۵۰۰ اسیر در ۱۵ آسایشگاه، حدود ۶۰ نفر که از این آمار نزدیک به ۴۵ نفر از آنها مجروح و مابقی پیرمرد بودند و توان روزه گرفتن نداشتند به زحمت بلند شدند و به عنوان اینکه نمیتوانند روزه بگیرند رفتند آن طرف نشستند.
وی میگوید: افسر عراقی وقتی آمار روزهداران را دید گفت با این وضعیت دیگر ناهار درست نمیکنیم و برایتان افطاری و سحری درست میکنیم. ما دیگر برنامه غذایمان در ماه رمضان همین شد و آنهایی که نمیتوانند روزه بگیرند سحری را نگه دارند و ناهار بخورند. این مهم اولین قدمی بود که نشاندهنده انسجام آزادگان در انجام اعمال عبادی بویژه در ماه مبارک رمضان طی سختترین شرایط بود.
از آش شوروای افطاری تا کم بودن غذا
این آزاده بزرگوار به وضعیت غذایی در سحر و افطار اشاره میکند و میگوید: افطار آش میدادند که معروف به آش «شوروا» بود که از خردههای برنج و آب برنج به اضافه ادویهها نمک و فلفل درست شده بود و گوشت نداشت. البته صبحانه در روزهای عادی همین آش را میدادند که در ماه مبارک رمضان به وعده غذایی افطاری تبدیل شد.
وی ادامه میدهد: در هر اردوگاه یک آشپزخانه بود و داخل آن هم اسرای ایرانی بودند و انواع غذاهای ایرانی را به نسبت تعداد اسرا آشپزی میکردند. البته غذا هم غذایی نبود که انسان را سیر کند به نحوی که وقتی غذا را تقسیم میکردند به هر اسیری ۸ قاشق برنج میرسید و خورشت هم انواع خورشتهای ایرانی مانند قورمهسبزی، قیمه و لوبیا پلو بود منتهی حجم غذا زیاد نبود و باید با آن میگذراندیم.
فصیحیرامندی اضافه میکند: عراقیها در روزهای عادی دو وعده غذا میدادند یک وعده صبحانه و وعده دیگر ناهار بود که در ناهار برنج و خورشت بود به همین دلیل اسرا برنج را ظهر میخوردند و خورشت را برای شام نگه میداشتند، اما در ماه رمضان سحرها وعده غذایی اسرا معمولا برنج و خورشت و بعضی مواقع آبگوشت بود در واقع وعده ناهار که برنج و خورشت بود در سحری میخوردیم و میشد گفت که در سحری نسبت به روزهای عادی سیرتر از سر سفره بلند میشدیم.
این جانباز بزرگوار میگوید: برخی مواقع ایرانیها به کم بودن غذا به نیروهای عراقی اعتراض میکردند و میگفتند با این حجم غذا سیر نمیشویم، ولی عراقیها میگفتند ما به شما اینجا غذا نمیدهیم که چاق شوید به حدی غذا میدهیم بخورید که فقط نمیرید و بتوانیم فردا شماها را با اسرای خودمان در ایران مبادله کنیم.
تنها فرصت دیدن ستارهها برای اسرا در ماه رمضان بود
وی اظهار میکند: اسرا در تابستان ساعت ۶ و زمستان ساعت ۵ به داخل آسایشگاه میرفتند و تا فردا صبح ساعت ۸:۳۰ صبح، درب آسایشگاه بر روی آنها بسته بود. به طور میانگین در طی یک روز ۲۴ ساعته، ۱۶ تا ۱۸ ساعت اسرا در آسایشگاه بودند، آنها شبها همیشه در محدوده بسته بودند و هیچگاه آزادی نداشتند به همین دلیل هیچ وقت آسمان و ستارهها را نمیدیدند.
فصیحیرامندی ادامه میدهد: ولی در سحری ماه مبارک رمضان، اسرا برای گرفتن غذا از آشپزخانه، ظرف غذا را به دست میگرفتند و از آسایشگاه بیرون میرفتند و طی مسیر از آسایشگاه تا آشپزخانه و بالعکس، آسمان و ستارههای زیبای آن را میدیدند. تا اینکه به آسایشگاه بیایند و دوباره درب بر روی آنها قفل شود.
وی اضافه میکند: اسرا در این مسیر که ۵ دقیقه فرصت داشتند، مدام سرهایشان به سمت آسمان بود، انگار که گمشدهای دارند و به دنبال آن هستند، تا بتوانند آن را که ستاره بود، ببینند. از آنجایی که عملا آزادی اسرا در شب فقط ماه مبارک رمضان بود، همین اسرا را خوشحال میکرد تا به بهانه غذا گرفتن از آشپزخانه، تاریکی آسمان و ستارهها را ببینند.
این آزاده بزرگوار میگوید: در هر ماه مبارک رمضان، یک و یا دو بار به هر اسیری نوبت میرسید تا برای گرفتن سحری از آشپزخانه بیرون برود، لذا نوبت هر اسیری که میشد فردا سحری بگیرد مشتاقانه منتظر بود تا سحر شود و به بهانه گرفتن غذا، ستارهها را ببیند و همین برای آنها لذتبخش و هیجانانگیز بود.
تعجب عراقیها از انجام اعمال عبادی اسرا
وی با اشاره به اینکه عراقیها از اینکه اسرای ایرانی با وضعیت سختی که دارند مدام نماز و روزه میگیرند تعجب میکردند، بیان میکند: عراقیها مدام به اسرای ایرانی میگفتند «چیه، همش شما ایرانیها صبح، ظهر و شب نماز میخوانید، روزه میگیرید و دعا میخوانید همش در حال عبادت هستید مگر انسان این همه نماز میخواند و روزه میگیرد».
* گفتوگو از زهرا محبی
نظر شما